به گزارش روابط عمومی نیروی انسانی، در نخستین هفته از روزهای شهریورماه سراغ زوجی با زمینه فعالیت در کارآفرینی اجتماعی رفتهایم که تلاش دارند با عشق، توانمندی روستاییان را دوباره به آنها یادآوری و عاملیتشان را احیا کنند تا بتوانند بدون وجود خیرین محصولات خود را از طریق پلتفرم روستاتیش به فروش برسانند. آدرس محل مصاحبه را که از خانم کامران گرفتم، تصورم این بود با یک واحد آپارتمانی روبهرو میشوم، اما تا به پلاک ۱۸ رسیدم، به خودم آمدم و دیدم مقابل یک خانه قدیمی ایستادهام که حدود نیمقرن از عمرش میگذشت اما همچنان سرپا و نوستالژیک بود. در که باز شد، ورودم با صدای آویز یک زنگوله به داخل خانهای آمیخته با محصولات روستاییان همراه شد. همان ثانیه چشمان کنجکاوم ابتدا یک چرخش پانورامایی کرد. انرژی مثبت این خانه قدیمی، همه چیز را آماده یک مصاحبه جذاب میکرد. مینا کامران و احسان مهتدی، زوج جوان به استقبالم آمدند و با ۲ لیوان چای و ظرفی حصیری که در آن شیرینیهای قزوینی خودنمایی میکرد، از من و عکاس پذیرایی کردند. تا این زوج آماده مصاحبه میشدند سری به دکوراسیون خانه زدم. دکوراسیونی که برآمده از عروسکها و کیفها و لباسهای دستبافته روستاییان بود و در این تهران بزرگ و بیدر و پیکر، حس خانهای از جنس روستا را به من القا میکرد. مینا و احسان پای مصاحبه نشستند و ماجرای کارآفرین اجتماعی شدنشان را برای کارآفریننیوز و مخاطبانش شرح دادند که در ادامه از نظر میگذرانید. لطفا خودتان را برای مخاطبان کارآفریننیوز معرفی کنید و بگویید چطور شد به فکر راهاندازی روستاتیش و فعالیت در زمینه کارآفرینی اجتماعی افتادید؟ من مینا کامران و متولد سال ۶۴ هستم. از ابتدای شیوع کرونا روستاتیش را راهاندازی کردیم اما پیش از آن به عنوان فعال اجتماعی، کارهای اجتماعی در روستاها انجام میدادم و چند سال هم به عنوان تسهیلگر توسعه، سابقه فعالیت در بافتهای فرسوده تهران داشتم. از زمانی که شروع به کار کردم و بعد از آن به اتفاق همسرم، با دوچرخه سفرهایی دور ایران میرفتیم. انگار از همان سالها نطفههای روستاتیش در وجودمان شکل گرفت و هیچوقت فکر نمیکردیم به کسبوکاری تبدیل شود. چرا فکرش را نمیکردید؟ با دیدن شرایط روستاها. خشکسالیهای دوران مختلف به خصوص دهه هشتاد باعث مهاجرت روستاییان به حاشیه شهرها و خالی شدن روستاها از سکنه شده بود. از سوی دیگر، کار من در حاشیه شهر بود و روستاییانی را میدیدم که در حاشیه شهر برای رفاه و زندگی بهتر، زندگی میکردند. اما نه تنها زندگی بهتری عایدشان نشده بود بلکه تبدیل به افراد حاشیهنشین با آسیبهای اجتماعی متعدد شده بودند. همین افراد اگرچه در روستاهایشان کاری برای انجام دادن نداشتند اما یک تکه زمین یا حیوانی داشتند که با آن گذران زندگی میکردند یا همسایهای داشتند که حواسشان به آن خانواده بود. به این دلیل به تدریج مسیر شغلیام عوض شد و در یک شرکت خصوصی مدیر روابط عمومی شدم. فعالان این شرکت خصوصی تصمیم گرفتند پیرو مسئولیت اجتماعیشان چندین مدرسه در ایران بسازند که در این فرایند همراه شدم اما از ابتدا همواره این سوال برایم مطرح میشد که مدرسه به این شکل میتواند در دنیای جدیدی که هزاران شکل مدرسه دارد، کارکرد داشته باشد؟ سپس با افرادی که مدرسه میساختند، تصمیم گرفتیم مدرسهای متفاوتتر با رویکرد مطالعاتی دقیقتر بسازیم که رویکرد مدرسه توسعه پایدار داشته باشد و در آن به جوانب مختلف توسعه دقت شود. در یکی از بخشهای این مدرسه نکتهای که در نظر گرفتیم، اشتغالزایی در منطقه بود. همچنین با استفاده از ظرفیتها و فرصتهایی که جامعه محلی دارد برای زنان اشتغالزایی کنیم که از قِبَل ایجاد شغل، در مدرسهسازی هم مشارکت داشته باشند و به این باور برسند این خودمان هستیم مدرسه را ساختیم و مدرسه از آن خودمان است. در حین فعالیت در روستاها با یک موضوع اساسی برخورد کردیم؛ وقتی NGO ها یا خیریهها مدتی در روستاها میماندند، توانمندسازی اقتصادی در روستاها شکل میگرفت و روستاییان امکان فروش محصولاتشان از راههای مختلف مثل برگزاری نمایشگاه دارند اما وقتی این گروهها از روستاها میروند این سوال ایجاد میشود روستاییان محصولاتشان را کجا و چگونه بفروشند. به این دلیل که هنوز به توانمندی بازاریابی در حوزه فروش نرسیدهاند که بتوانند محصولشان را بفروشند. از اینجا بود که ایده روستاتیش به ذهنمان آمد که پلتفرمی برای توسعه و فروش محصولات روستایی با رویکرد توانمندسازی زنان روستایی ایجاد کنیم و سودی عاید موسسان آن نشود، بلکه سود به کسب و کار و توسعه و اشتغالزایی روستاییان بازگردد که خلاصهای از مدل کارمان است. مدرسه توسعه پایدار چند سال دارد؟ این مدرسه از ۲ سال پیش تاکنون در روستای سیدبار جدگال واقع در استان سیستان و بلوچستان فعالیت میکند و نزدیک چابهار است. الان به اهداف خود رسیده است؟ این مدرسه در مسیر توسعه است و در مسیر توسعه قرار گرفتن، همیشه بالا و پایین زیاد دارد. مدرسه توسعه پایدار الان در دوران گذار قرار دارد. اگر پارسال این سوال را از من میپرسیدید، میگفتم بله به اهداف زیادی دست پیدا کرده است اما الان میگویم در مرحله شیب قرار دارد و باید این شیب را رد کند. شاید در آینده درباره آن مقالهبنویسم. چقدر عالی. مخاطبانتان برای فروش محصولات روستاییان چه کسانی هستند؟ مخاطبانمان بازار، مردم عادی و شرکتها هستند و از سوی دیگر یک بخش از ذینفعان ما زنان روستاییاند که گروه خودیار محلی تشکیل دادند و با هم کار میکنند. در برخی روستاها به این شکل است که گروه از قبل تشکیل شده و قبل از روستاتیش بوده و ما محصولاتشان را به روز و تسهیلگری میکردیم یا فرایند تولید محصول را تغییر میدادیم. با این حال، در بازاریابی روستاتیش آن محصول وجود دارد. البته به روستاهایی هم رفتیم که هیچ محصولی نداشتند و بر اساس کار مطالعاتی که داشتیم، نیازسنجی و گروهسازی آرام آرام در آن روستاها هم به تولید محصول میرسیدیم و محصولاتشان را به روز، تبدیل و کارآمد میکنیم و در پلتفرم روستاتیش میفروشیم. برگردیم به روستاتیش. مواد اولیه محصولات روستاها چگونه آماده میشد؟ آیا خود روستاییان این مواد را در اختیار داشتند یا اینکه روستاتیش برایشان تهیه میکرد؟ ببینید؛ ما وقتی وارد هر جامعه روستایی میشویم قبل از هرچیزی محصولات آن روستاها را بررسی میکنیم. یک سری از روستاها محصول دارند یعنی خودشان از قبل کار کردهاند، به یک سری محصول رسیدهاند و ما کیفیت محصول را بالاتر میبریم یا برایشان طراحی محصول انجام میدهیم. اما روستاهایی که از صفر میخواهند شروع کنند و هیچ محصولی ندارند در یک فرایند نیازسنجی، ارزشها و توانمندیهای آن جامعه روستایی را میسنجیم. شاید آن روستا محصولی داشته باشد که برای ۲۰۰ سال پیش باشد اما الان وجود ندارد که آن را احیا، به روز و تبدیل به محصول میکنیم. قبل از هر چیز، جلسه تسهیلگری برگزار میکنیم و ممکن است ۱۰ جلسه طول بکشد که ببینیم آن روستا چه قابلیتها و ویژگیهایی دارد. شاید به این نتیجه برسیم که آن روستا محصول و کالا نداشته باشد بلکه در حوزه گردشگری یا محصولات کشاورزی، قابلیت و پتانسیل بیشتری داشته باشد. اما این موضوع را با مشارکت جامعه محلی مشخص میکنیم که آن منطقه چه قابلیتهایی دارد و از سوی دیگر نیازها، کمبودها و خواستههای جامعه محلی چیست تا با تولید محصول تا جایی که بشود به رفع نیازهای مشترکشان کمک کنیم. خانم کامران الان چند جامعه محلی را تحت پوشش قرار دادهاید؟ تا الان ۳۱ روستا را در ۱۶ استان پوشش دادیم و در این مسیر برای ۶۱۸ نفر اشتغالزایی انجام شد. در یک سری از روستاها فقط فعالیت اجتماعی انجام میدهیم و کار معیشتی و اقتصادی نمیکنیم. در یک سری از روستاها فقط کار معیشتی و اقتصادی انجام میدهیم و در برخی روستاها فقط پروژههای اجتماعی و اقتصادی انجام میدهیم. از نمونههای کار اجتماعی میتوانم به احیای قنات و بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل به مدرسه اشاره کنم و بیشتر روی حوزه آموزش تمرکز داریم چون دغدغه شخصی خودم بود و میبینم برای دخترانمان چقدر با بحران آموزش مواجه هستیم. بنابراین تمرکز اصلی روی حوزه آموزش در بخش اجتماعی است. آقای مهتدی؛ لطفا خودتان را برای مخاطبان کارآفریننیوز معرفی کنید. من احسان مهتدی و متولد سال ۵۶ هستم. در دانشگاه مهندسی برق خواندهام. سوالی که قبل از این مصاحبه درباره آن فکر میکردم، این بود که وقتی کار میکنیم حالمان خوب است. فعالیت شما هم در زمینه اشتغالزایی زنان سرپرست خانوار است. به نظرتان چقدر حس خوب کار کردن در آنها القا شده است چون میبینند کارشان به نتیجهای می رسد. برای اینکه جواب سوالتان واضحتر شود باید کمی عقبتر برگردم. این مثل را اغلب شنیدهایم که وقتی خواستی به کسی کمکی کنی ماهی به او نده بلکه ماهیگیری یادش بده. این جمله از دور خیلی قشنگ و معنادار است اما وقتی وارد جامعه محلی میشویم معانی آن تغییر میکند. یعنی همین ضربالمثل را وقتی در روستاها میخواهید عملیاتی کنید خیلی کارکرد ندارد و کارآفرینی حول همین واژه پیش میرود. مسأله روستاهای ما توانمندسازی است که روی آن داریم کار میکنیم. واقعیت این است که روستاییان ما خیلی وقت است توانمندی کافی دارند، یعنی مجموعهای که در طول سالهای بسیار زیاد در یک منطقه توانست دوام بیاورد حتما توانمند است؛ چرا باید توانمند بشود؟ جامعه بزرگی با ارزشهای مسلط داریم و این جامعه با سرعت دنیای مدرن در حال پیشروی است. اما برخی جوامع کوچکتر هستند به واسطه اینکه فرصت در اختیارشان قرار نمیگیرد، نمیتوانند همزمان و همگام با آن جامعه بزرگتر باشند. بنابراین فرصتهایی مثل کشاورزی و صنایعدستی که تا دیروز برایشان کارکرد داشت و زندگیشان را میگذراند، به مرور زمان از دست رفته است. یا مثل آب که یا خشک یا کم شده و مشکلات اقلیمی برایشان به وجود آمده است. همان چیزی که تا دیروز داشت چرخه اقتصادی روستا را میگرداند دیگر کارکرد ندارد. یعنی همان چیزی که آب و سرمایهاش بود از کَفَش رفته است. اما دنیای پیرامونش چه کاری انجام میدهد؟ آنها دارند زندگیشان را میکنند و اگر اینجا آب نیست به جای دیگر میروند. این به معنای توانمند نبودن آنها نیست بلکه فرصتها به شکل نابرابر تقسیم شده و ما حواسمان به آنها نبوده است. بنابراین در یک موقعیتی قرار گرفتند که موقعیت خوبی نیست. گاهی اوقات حس میکنیم انگار معلولیتی به آنها دست داده که دچار این مسأله شدهاند؛ اما اگر دقیقتر نگاه کنیم این نکته به نظر میآید که این جامعه به صورت برابر همه فرصتها را با هم تقسیم نکردهاند و از این بابت هست که آنها در یک موقعیت نامناسبی قرار گرفتند و ما به آنها میگوییم قصد توانمندسازیتان را داریم. آن قدرت را باید بهروز و آن فرصتها را دوباره بازیابی کنیم که بعید میدانم به راحتی بتوان اسم آن را توانمندسازی گذاشت؛ چون ما هم هر روز مهارتهای دیگری به دست میآوریم اما ممکن است اسم آن را توانمندسازی نگذاریم. در توانمندسازی یک نگاه بالا به پایین وجود دارد و من با این واژه از این بابت مشکل دارم که نباید به روستاها از زاویه بالا به پایین نگاه کرد. زاویه ما باید زاویه برابری باشد. چطور میتوان آن محتوا را دوباره برگرداند یا قابلیت بازیابی روش دیگری که بتواند همان توانمندی را به کار بگیرد، در آن روستا ایجاد کرد؟ این کاری نیست که از بیرون بتوانیم انجام دهیم بلکه از درون همان جامعه محلی باید اتفاق بیافتد. اگر این اتفاق رخ دهد و نقش عاملیت روستاها را بتوانیم به آنها برگردانیم، حال خوب به روستاها دست میدهد و کارشان برایشان ارزشمند میشود. اما اگر از منظر پیرامونی نگاه کنیم و بگوییم ما مسلط به شما هستیم و به شما این قدرت را میدهیم که به عاملیت خود بازگردید آنها اگر نقشی نداشته باشند و عاملیت از آنها اگر زدوده شود حتما حال خوبی نخواهند داشت. این موضوع را در بسیاری از روستاها که ورود کردیم به کرات دیدیم. حال خوب زمانی به دست آمد که آنها مسلط شدند و احساس کردند همه چیز توسط خودشان قابل انجام است و قدرت را تا حدودی به دست میآورند. این بازه، بازه زمانی بسیار طولانی است، همانقدر که قدرت را آرام آرام از کف میدهید به دست آوردن آن هم خیلی سخت است. خانم کامران قیمت محصولات و دستمزدها را خودتان تعیین میکنید؟ دستمزدها را ما تعیین نمیکنیم و دخالتی در آن نداریم و خودمان را واجد صلاحیت نمیدانیم. جایی تعیین قیمت میکنیم که میبینیم به نسبت مواد اولیهای که به میان میآورند و زحمتی که میکشند از قیمتی که باید باشد خیلی پایینتر نرخگذاری میکنند. به عنوان مثال، در روستایی رفتیم که پارچهبافی با پشم داشت. هر چند پشم و رنگرزی را خود روستایی انجام میداد اما زمانی که صرف آن میکرد با حداقل دستمزدی که نگاه میکردیم، محصول را به نصف قیمت میفروخت چون بلد نبود حساب و کتاب بکند. اتفاقا این پیرزن ۶۰ ساله خیلی هم از کاری که انجام میداد و محصولی که میفروخت خوشحال بود در صورتی که قیمت پارچه ۲ برابر قیمت محصول نهایی بود. خانم کامران در سخنرانیهای پیشینتان به فعال کردن یک پروه در خوزستان اشاره کرده بودید. این پروژه هم مانند اشتغالزایی زنان سیستان و بلوچستان روی فروش محصولات تمرکز دارد؟ پروژهای که در خوزستان داریم در منطقه شاهزاده عبدالله و در روستایی با عشایر بختیاری است که نظام بختیاری به دلیل سختیهایی که وجود دارد به شدت در حال از بین رفتن است. به عنوان مثال به دلیل خشکسالی، چراگاههایشان نابود و دامشان کم شده است. وقتی دام کم شود آنها آرام آرام مهاجرت میکنند و یکجا نشین میشوند. این منطقه همچنان ییلاق قشلاق میکنند و در کنار عشایری ضعیفی که انجام میدهند، یک سری دستبافتههای خیلی اصیل و ارزشمندی دارند که کسی از آنها خرید نمیکرد و فقط بازار محلی خودش را داشت. در صورتی که محصولات آنها هزاران قابلیت دارد. در فرایند توسعه اجتماعی و اقتصادی وارد شدیم و از اول با نیازسنجی و کار مطالعاتی، فعالیتمان را آغاز کردیم که این کار مطالعاتی حدود یکسال به طول انجامید و همچنان در حال انجام است. به مرور زمان پروژه فرش را با آنها آغاز میکنیم. کنار آن، بحث اجتماعی که داریم بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل به مدرسه است. به خاطر اینکه مدرسه وجود ندارد و در مقطع دبیرستان ترک تحصیل میکنند؛ در صورتیکه به نظرم کیفیت آموزش در آن منطقه خیلی خوب است و دانشآموزان خلاق، پویا، اهل مطالعه و درس دارد. یکی از کارهای اجتماعی که باید انجام دهیم آموزش است که نه تنها کیفیت آموزش بالا برود بلکه کمک کنیم دانشآموزان مدرسه را رها نکنند و راحتتر درس بخوانند. در این فرایند هر کمکی بتوانیم انجام میدهیم. ممکن است یک سری اقدامات هم انجام بگیرد و اگر بانک کارآفرین هم در این میان به کمک میآمد خیلی خوب بود تا برای مدرسهسازی بودجه اختصاص میداد. در این منطقه به مدرسه در مقطع دبیرستان با روش توسعه پایدار نیاز دارند که با معماری بومی منطقه ساخته شود. در این مدل مدرسه کارآفرینی، کارگاههای توانمندسازی قرار میدهیم. الان در مرحله کار مطالعاتی مدرسه هستیم.
اتمام خبر