به گزارش روابط عمومی نیروی انسانی،
چشم انداز اقتصاد ایران
پروفسور ابوالحسن جلیلوند، عضو هیات علمی دانشگاه ایالتی
شیکاگو چشم انداز اقتصاد ایران را بسیار مثبت می داند و معتقد است که
مذاکرات میان ایران و 1+5 درنهایت به نتیجه خواهد رسید از همین رو شرکت های
بورسی و غیربورسی ایرانی باید خود را برای مواجهه با ریسک های پس از رفع
تحریم ها علیه ایران آماده کنند.
دکتر ابوالحسن جلیلوند با بیش از 30سال تجربه
اجرایی در سطح بین المللی، رییس دانشکده و پژوهشگر ارشد در دانشگاه های
دولتی و خصوصی برتر امریکا (دانشگاه لویولا شیکاگو) و کانادا (دانشگاه
دالهوزی) است. همچنین انجام پروژه های پژوهشی درمورد سیاست های تامین مالی
از طریق استقراض، مدیریت ریسک، بدهی های مستقل، تجدید ساختار و حاکمیت که
از طریق کمک های مالی پژوهشی مورد حمایت قرار گرفته، بخشی از فعالیت های وی
را شکل می دهد. وی عنوان ویراستار ارشد ژورنال کانادایی علوم اجرایی و
رییس واحد شرقیAACSB و مشاور دانشگاه در کشورهای امریکا، کانادا، هند و
خاورمیانه را در کارنامه تخصصی خود جای داده است. ضمنا پروفسور جلیلوند
به عنوان متخصص مالی و نظارتی، از طرف شرکت های دولتی و خصوصی نیز فعالیت
کرده است. در سال2009 به سبب مهارت در آموزش اخلاق تجاری، توسط موسسه
اتیسفر نیویورک به عنوان یکی از 100فرد برتر در زمینه خلاقیت تجاری انتخاب
شده است. وی مدرک دکتری خود را در رشته فاینانس از دانشگاه کارولینای
شمالی، مدرک MBA را از دانشگاه اوکلاهاما و لیسانس خود را از موسسه
بانکداری ایران اخذ کرده است و در حال حاضر در دانشکده بازرگانی کوئین لان
دانشگاه لویولای شیکاگو مشغول به فعالیت است و عضویت هیات مشاوره دانشکده
بازرگانی دانشگاه ایالتی شیکاگو را برعهده دارد.
پروفسورجلیلوند از چند روز گذشته باهدف برگزاری یک کارگاه آموزشی پیشرفته و
به دعوت شرکت سرمایه گذاری خوارزمی در تهران حضور دارد. در حاشیه این
کارگاه آموزشی، فرصتی پیش آمد تا پای صحبت های این استاد باتجربه ایرانی
بنشینیم و بخشی از مسایل اقتصادی و مدیریت مالی ایران را طرح کنیم.
دکترعبدالمجید دهقان، عضو هیات علمی دانشگاه و کارشناس ارشد بازارسرمایه
ایران نیز در این گفت وگو همراه و همکار ما بود و مباحث تخصصی و علمی این
گفت وگو را پیش برد. مشروح این گفت وگو را پیش رو دارید:
جناب آقای دکتر جلیلوند باتوجه به احتمال حصول توافق جامع در
آینده یی نزدیک چشم انداز اقتصاد ایران را در سال های پیش رو و به طور خاص
درحوزه سرمایه گذاری چگونه ارزیابی می کنید؟
سوال بسیارخوبی است و فکر می کنم تمام دنیا در شرایط کنونی در انتظار پاسخ
به آن هستند. به نظر من در سطح جهان برداشت خیلی مثبتی از مذاکرات یک ساله
اخیر ایران و 1+5 وجود دارد و انتظار این است که این مذاکرات به نتیجه برسد
درصورتی که چنین شود و ایران و 1+5 به توافقی جامع دست یابند، افزون بر
اقتصاد، مسایل اجتماعی و سیاسی نیز از این توافق تاثیر زیادی خواهند
پذیرفت. این مذاکرات از نظر کشورهای دیگر به ویژه از نظر اقتصادی خیلی مهم
است. چراکه ایران کشوری با حدود 80 میلیون جمعیت است که اصول اقتصادی حاکم
بر آن با اصول اقتصادی حاکم بر کشورهای پیشرفته خیلی مغایرت ندارد. مرزهای
زمینی و دریایی ایران با کشورهای پیرامونش تقریبا این کشور را به یک بازار
400میلیون نفری ارتباط می دهد. افزون بر سابقه تاریخی و تمدنی ایران،
نیروی کار ایران فوق العاده تحصیل کرده است. همه این موارد فرصت بسیارخوبی
را دراختیار سایر کشورها قرار می دهد تا با ایران رابطه برقرار کنند و
طبیعتا به ایران اجازه می دهد تا وضعیت اقتصادی خودش را بهبود ببخشد. از
این رو دستیابی به توافق از نظر جهانی اقدامی بسیارمثبت تلقی خواهد شد و من
نیز امیدوارم که به زودی این توافق حاصل شود.
از نظر من، چشم انداز اقتصاد ایران بسیار مثبت است. این نظر را فقط به دلیل
اینکه ایرانی هستم، نمی گویم. ایران کشوری است که ذخیره های طبیعی اش
فوق العاده زیاد است و دارنده دومین ذخایرگاز در جهان است. این امر مساله
کوچکی نیست و بسیار مهم است. از سوی دیگر ایران دارای تعداد نیروی کار
بالا، تحصیلکرده و موثر است و این مساله یی است که بسیار مهم است. ایران از
نظر میزان نرخ سوادآموزی خیلی سریع رشد کرده و این خیلی مهم است. ایران در
بعضی از رشته ها به ویژه داروسازی، تکنولوژی و فنی با اکثر کشورهای دنیا
می تواند رقابت کند. در ایران دانشگاه های فوق العاده معتبری وجود دارد
مانند دانشگاه شریف که دانشجویانش با دانشجویان برترین دانشگاه های جهان
برابری می کند. ایران همچنین از نظر ژئوپلیتیکی گزینه بسیار موثری است.
وقتی اینها را کنار هم بگذارید، مشخص می شود که از نظر اقتصادی فرصت های
بسیار جالبی دارد.
جنابعالی استحضار دارید که اهمیت و جایگاه مدیریت ریسک و
نوآوری های آن با نرخی صعودی درحال فراگیرشدن در فضای کسب وکار جهانی است؛
در این رابطه و باتوجه به لغو احتمالی تحریم ها در ایران، چه توصیه هایی در
زمینه مدیریت ریسک و به کارگیری ابزارهای آن همچنین میزان اهمیت این موضوع
در فضای کسب وکار ایران را دارید؟
مدیریت ریسک تقریبا درجهان سابقه یی 10تا 15ساله دارد. به عبارت دیگر از
زمانی که توجه به مدیریت ریسک در محافل علمی و تولیدی و بخش خصوصی به وجود
آمد، مدت زمان کوتاهی می گذرد. در آن زمان شرکت ها متوجه شدند ریسکی که از
چارچوب علم اقتصاد و مدیریت مالی خیلی روی آن تمرکز دارند، ریسک مالی
شرکت هاست. اما وقتی روی مساله ریسک دقیق شدند، مشاهده کردند که ریسک مالی
تقریبا حدود 20درصد از کل ریسکی است که شرکت ها با آن مواجه هستند و هیچ
برنامه یی برای مواجهه با آن 80 درصد باقیمانده نداشتند. در نتیجه وقتی
سایر ریسک ها شناسایی شدند و راه های کنترل و مدیریت آنها تعریف شد، روی
شرکت ها تاثیر فوق العاده گذاشت و منجر به صرفه اقتصادی و پیشرفت آنها شد.
این مسایل باعث شد، شرکت ها برنامه مدیریت ریسک خود را تدوین کنند و در آن،
ریسک های مختلف را در نظر بگیرند. به این ترتیب بود که مدیریت ریسک
شرکت ها به صورت جامع ایجاد شد. همچنین در بیشتر شرکت ها پست شغلی جدیدی به
اسم «مدیر ارشد ریسک» به وجود آمد. این پست درحال حاضر به دپارتمان جامعی
تبدیل شده که تمام ریسک های یک شرکت را طبقه بندی می کند سپس تصمیم می گیرد
که چه ریسک هایی برای شرکت مهم تر است و باید روی آنها تمرکز شود. از سوی
دیگر مدیریت ریسک کار یک فرد یا یک دپارتمان نیست بلکه کار تمام کارکنان یک
شرکت به شمار می رود. هر کارمندی هر تصمیمی که می گیرد باید بداند در آن
مساله با چه ریسک هایی مواجه است و تصمیم هایی که می گیرد چگونه بر آن
ریسک ها اثر می گذارد.
به طور مثال وقتی تحریم های اقتصادی علیه ایران رفع شوند، فرصت های اقتصادی
که برای شرکت های ایرانی به وجود می آید، ناگهان 4 تا 5 مرتبه بیشتر
می شود و آن فضاهای ریسکی که الان ممکن است برای این شرکت ها مطرح نباشد،
ایجاد می شود. مثلا ریسک ارزهای خارجی، ریسک مواجهه با قوانین مالی کشورهای
دیگر و... در نتیجه بسیارمهم است که شرکت ها از الان خودشان را برای
مواجهه با چنین ریسک هایی آماده کنند. البته یکی از ریسک های عمده برای
شرکت ها ایرانی، ریسک رقابت است. به مجرد اینکه تحریم ها رفع شوند، متوجه
می شوید که حدود 100 تا 200شرکت دیگر هم چنین کالایی را تولید می کنند از
این رو باید خود را برای مواجهه با این شرایط آماده کنید. چگونه می خواهید
از خودتان در این فضای رقابتی محافظت کنید. از طرف دیگر فرصت های
فوق العاده زیادی هم به وجود می آید و به نظر من توجه به مدیریت ریسک پس از
رفع تحریم ها بیشتر خواهد شد.
به نظر می رسد درصورت کاهش تنش های سیاسی بین المللی در آتی، یکی
از موضوع های مهم در فضای سرمایه گذاری و مالی ایران بحث امکان سنجی شرایط و
چگونگی ادغام و تحصیل شرکت ها باشد؛ لطفا نقش دولت و بنگاه ها و
استراتژی های موثر احتمالی را در این رابطه تحلیل فرمایید؟
به نظر می رسد، شرکت های معظم خارجی خیلی علاقه دارند که یک سری از
شرکت های برتر ایرانی فعال درحوزه هایی خاص را گلچین کنند. به طور مثال
شرکت هایی که درحوزه تولیدات داروسازی، تولیدات بیوتکنولوژی فعال هستند.
البته توجه بفرمایید که چون ایران دومین ذخیره گاز جهان را در اختیار دارد
طبیعتا صنعت گاز، صنعتی است که شرکت های خارجی خیلی علاقه خواهند داشت
شرکت های مشترکی با ایران تشکیل دهند و به نظرم این مسایل باعث می شود که
به مساله ادغام خیلی توجه شود. از این رو برای اینکه ادغام شکل بگیرد، بورس
اوراق بهادار ما هم باید وسعتش را زیاد کند تا بتواند ارزش هایی که روی
شرکت های ما می گذارد با شرکت های خارجی قابل بررسی و مذاکره باشد.
یکی از مهم ترین مسایل مرتبط با ادغام این است که ارزش یک شرکت چقدر است؟
اگر بورس شما نتواند این مساله را تعیین کند در نتیجه قیمتی یا ترکیبی که
باید به وجود آید به وجود نخواهد آمد؛ از طرف دیگر، شرکت های بسیاری در
ایران غیربورسی هستند. از نظر علمی باید سعی کنیم کاری که درحوزه مدیریت
مالی این شرکت ها انجام می دهیم به یک کیفیتی باشد که ارزش مناسبی برای آن
شرکت ها به وجود آوریم و این حوزه یی است که در خارج از کشور و در ایران
هنگام رفع تحریم ها توجه بیشتری روی آن خواهد شد. رفع تحریم ها افزون بر
مسایل اقتصادی و مالی حتی تاثیراتی در ترکیب دوره های آموزشی ما در دانشگاه
خواهد داشت. یعنی یک سری حوزه هایی که الان به آن اهمیت نمی دهیم بعدا
بیشتر اهمیت خواهند یافت. الان به نظر نمی رسد، بحث ادغام خیلی در دوره های
آکادمیک مدیریت مالی در ایران مطرح باشد.
باتوجه به اینکه بازار سرمایه هرکشور به عنوان یکی از ارکان اصلی
اقتصاد آن کشور به شمار می رود به نظر شما تنوع ابزارهای مالی در بازار
سرمایه یک کشور به چه میزان بر درجه کارایی و کیفیت آن بازار تاثیر دارد؟
نگاه کنید چه جوری اوراق مشتقه برای نخستین بار در امریکا و اروپا به وجود
آمد؟ در نیمه دهه 1970 دو پروفسور امریکایی به نام های «فیشربلک» و «ماروین
مینسکی» مدلی را با استفاده از علم فیزیک ابداع کردند تا بتوانند دارایی
جداگانه یی به اسم آپشن را ایجاد کنند. این ابداع نه تنها در بورس های
مختلف به معامله ها کمک کرد بلکه حوزه های اقتصاد و مالی را طورکلی تغییر
داد. یعنی پدیده آپشن باعث شد تا دلیل بسیاری از مسایل روشن شود.
مهم ترین عاملی که در ارزیابی اوراق مشتقه اثر می گذارد، نوسان است. اوراقی
که نوسان نداشته باشند در نتیجه ارزشان درست مشخص نمی شود. پس مساله اساسی
این است که اول بورس اوراق بهادار آنقدر بزرگ باشد و آنقدر سهام داشته
باشد و آن سهام باید به اندازه کافی معامله شوند که بعد از آن بتوانیم
اوراق مشتقه ای مثل آپشن یا فیوچر را در آن عرضه کنیم.
اوراق مشتقه در وهله اول برای هدف خیلی مشخص یعنی مدیریت ریسک ایجاد شدند،
ولی درحال حاضر از اوراق مشتقه بیشتر برای سفته بازی استفاده می شوند تا
مدیریت ریسک. این کاری است که اغلب شرکت ها آن را انجام می دهند.
دلیلی که شرکت هایی مثل «انرون» یا «لیمن برادرز» ورشکست شدند، معاملاتی
بود که روی اوراق مشتقه خودشان داشتند. برای اینکه ریسک اوراق مشتقه خیلی
زیاد است و اگر نتوانید از خودتان محافظت کنید نتیجه بدی درپی خواهد داشت.
در نتیجه بورس باید این کیفیت را داشته باشد که اوراقی با ارزش واقعا حقیقی
صادر کند. این مستلزم این است که تعداد شرکت هایی که در بورس پذیرفته
شده اند، اضافه شده و معاملات به اندازه کافی افزایش یابد.
بنابراین ابزارهای مشتقه هم برای سفته بازی و کسب عایدی مورد استفاده قرار می گیرند و هم ابزاری برای مدیریت ریسک؟
بله. دقیقا. وقتی دپارتمان مدیریت ریسک در شرکت ها پول درنمی آورند. این
درحالی است که تمام دپارتمان های یک شرکت زیان و سودی دارند. از سوی دیگر،
مدیریت ریسک، ریسک شرکت را می خواهد کم کند. در نتیجه شرکت ها مقداری
ناراحت هستند و می گویند دپارتمان ریسک فقط منابع مالی را مصرف می کنند. از
این رو، برای اینکه این دپارتمان عایدی داشته باشد، باید سفته بازی کند.
به همین دلیل، وقتی شرکت ها می گویند دپارتمان ریسک ما خوب است، منظورشان
این نیست که چقدر ریسک را کاهش داده است، منظورشان این است که این دپارتمان
چقدر درآمد به وجود آورده است.
جناب دکتر جلیلوند در زمینه پژوهش ها و سمینارهای مشترکی که در
رابطه با ایران انجام یا در برنامه آینده خود دارید برای ما صحبت کنید؟
از زمانی که کمیت و کیفیت اطلاعات مالی در مورد شرکت ها و بورس اوراق
بهادار ایران زیاد شده است، علاقه برای پژوهش مسایل این کشور بیشتر شده
است. خیلی از استادان و پژوهشگران ایرانی شروع کرده اند و خیلی از مسایلی
که قبلا در اروپا و امریکا و کشورهای پیشرفته در مورد آنها پژوهش شده است،
را در رابطه با ایران انجام می دهند؛ یکی از مسایل مهمی که به خصوص
شرکت های خارجی به آن علاقه دارند این است که رابطه همبستگی بورس اوراق
بهادار ایران با بورس های اوراق بهادار خارجی چیست؟ آیا هر دو براساس
یک سری عوامل اقتصادی عمده، بالا و پایین می روند؟ این برای شرکت های خارجی
خیلی مهم است، چون می توانند ریسک خودشان را با توجه به این مساله کم
کنند. اگر این رابطه ها بین دو بورس منفی باشد، شرکت های خارجی می تواند از
دارایی های خودشان محافظت کنند. اگر رابطه بازار بورس ایران با بورس اوراق
بهادار سایر کشورها مثبت نباشد، این مشکل به وجود می آید، یک سری از
پژوهش هایی که انجام شده نشان می دهد که این رابطه مثبت است حتی در زمانی
که این تحریم ها اعمال شده اند. یعنی نشان می دهد اگر این تحریم ها رفع
شود، بالا و پایین رفتن بورس تهران به طور مشخص همگرا با بالا و پایین
رفتنS&P500 خواهد بود.
باید سعی کنیم که این گونه پژوهش ها بیشتر شود. در ماه مارس کنفرانسی داریم
که از من دعوت شده تا مسوولیت یک بخش این کنفرانس که روی بازارهای اوراق
بهادار ایران تمرکز می کند را به عهده بگیرم. در این بخش سه پژوهش خواهیم
داشت که یکی از آنها از طرف شرکت سرمایه گذاری خوارزمی ارایه خواهد شد.
برای استادان مالی امریکا خیلی مهم است که ببینند پژوهشگران ایرانی به چه
کیفیتی این کار را انجام می دهند. مساله دیگر این است که ما بتوانیم در
مورد بعضی از شرکت های ایرانی، در امریکا و اروپا اطلاعات بیشتری تولید
کنیم تا آنها بتوانند تعاملات خودشان را توسعه دهند.
در رابطه با موضوع های با اهمیتی که درحال حاضر در فضای مالی و
اقتصادی دنیا و به صورت خاص در اقتصاد امریکا به شدت مورد توجه قرار
گرفته اند نظیر مدیریت داده های زیاد (big data) و سنجش سهم نوآوری در
شرکت ها (share of Innovation) توضیح بفرمایید.
دست کم در 50 سال گذشته پژوهش های زیادی روی مساله نوآوری انجام شده و
کتاب های زیادی در این باره نوشته شده است. اما به دلیل وضع اقتصاد جهان که
رقابت کمتر بود و تکنولوژی آنقدرها پیشرفته نبود، مساله نوآوری زیاد مهم
نبود. فقط از نظر آکادمیک دارای اهمیت بود. ولی الان با رشد رقابت و
با وجود آمدن تکنولوژی های جدید، شرکت هایی که نمی توانند در کار خودشان
نوآوری ایجاد کنند یا خودشان را با تغییرات تطبیق دهند، عمر بسیار کوتاهی
خواهند داشت. برای اینکه وقتی شرکت جدیدی می آید و نوآوری تازه یی را
می آورد، آن وقت اگر بخواهید با آن روبه رو شوید، خیلی دیر است. ما باید از
قبل خودمان را آماده کنیم. یکی از مسایل عمده نوآوری این است که شرکت ها
چقدر منابع مالی خود را برای پژوهش و توسعه می توانند اختصاص دهند. در غرب
به نظر می رسید که عملیات مربوط به پژوهش و توسعه مختص صنایع است. فرض کنید
اگر اتومبیل درست می کنید باید ببینید که موتور این خودرو چگونه باید درست
شود؟ اما الان تمرکز مساله نوآوری روی شرکت های صنعتی نیست و شرکت های
خدماتی به این مساله توجه می کنند. ضمنا این شرکت ها باید در مدیریت ریسک
خود نوآوری کنند (خود را با تغییرات تطبیق دهند) .
مساله نوآوری مختص مدیر شرکت نیست و باید در تمام شرکت مطرح باشد و تمام
کارمندان شرکت ها باید با نوآوری شرکت هم راستا و هم جهت باشند.
پژوهشگران در پژوهش جدیدی که در 2014 اجرا شد و مقاله اش هم در
«هارواردبیزینس ریویو» چاپ شد، بررسی کردند که شرکت های موفق، منابع مالی
خود را به چه نسبتی در سه نوع سرمایه گذاری صرف می کنند. یک نوع
سرمایه گذاری، سرمایه گذاری اصلی یا مرکزی (core) است که شما قبلا انجام
داده اید و اکثر درآمدتان را از آن محل به دست می آورید. یک سرمایه گذاری
نیمه مرکزی در سطح بعدی وجود دارد. اما سرمایه گذاری در سطح بعدی کاملا با
این دو نوع سرمایه گذاری متفاوت است. پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که
شرکت های موفق، 70درصد از منابع خود در بخش سرمایه گذاری اصلی یا مرکزی و
20درصد در بخش نیمه مرکزی و 10درصد را در حوزه های جدید سرمایه گذاری
می کنند. پژوهشگران سپس، آینده شرکت ها را براساس این سه نوع سرمایه گذاری
بررسی کردند. یعنی بررسی کردند که چند درصد از درآمدهای آینده از بخش
سرمایه گذاری های اصلی یا مرکزی می آید، چند درصد از بخش سرمایه گذاری های
نیمه مرکزی و چند درصد از سرمایه گذاری جدید می آید.
نتیجه درست برعکس بود، یعنی 70درصد درآمدهای کل شرکت ها از 10درصد
سرمایه گذاری هایی به وجود می آید که در نوآوری صرف شده است. 20درصد از
سرمایه گذاری های میانی و 10درصد از سرمایه گذاری های اصلی یا مرکزی ناشی
می شود. معنی این یافته ها این است که اگر شرکتی نوآوری نکند، پایدار
نخواهد بود.
از این رو، شرکت ها، باید بتوانند این مساله را با سهامداران درمیان بگذارند.
در این شرایط، مساله، دیگر درآمد نیست، بلکه پایداری و ماندگاری شرکت ها
است. ممکن است شرکتی در 10سال آینده خیلی درآمد داشته باشد اما بعد از آن
از بین می رود. این یک سناریو است. در سناریوی دیگر ممکن است شرکتی
تا 50 سال جلو برود، اما در 10سال اول درآمدش کم باشد. از این رو، پایداری
یک شرکت به مساله یی مهم تر از بازده تبدیل شده است. شرکت هایی که بیشتر
سرمایه گذاری های اصلی یا مرکزی انجام می دهند، در کوتاه مدت بازده زیادی
دارند، اما در بلندمدت رقابت آنها را از بین می برد.
اگر به شرکت هایی که در دهه1980 در زمره 500شرکت برتر امریکا بودند و
شرکت هایی که در حال حاضر در این فهرست قرار دارند، نگاه کنیم، متوجه
می شویم که 75درصد شرکت های دهه80 دیگر در این فهرست نیستند.
پژوهشگران در مطالعه یی دیگر 6هزار شرکت بورسی و غیربورسی امریکایی را
بررسی کرده اند. براساس یافته های این پژوهش، تقریبا عمر یک دهم درصد این
6هزار شرکت از 40سال بیشتر بود. شرکت پدیده یی است که تا ابد می تواند عمر
کند و طبیعتا عمر یک شرکت باید از عمر یک انسان بیشتر باشد. نرخ امید به
زندگی یک نفر در امریکا 80سال است، اما متوسط عمر یک شرکت در این کشور
40سال است. در اینجا یک چیز غلط است. دلیلش هم این است که این شرکت ها به
نوآوری توجه نکرده اند و با تغییر تکنولوژی، از بین می روند. در این میان،
همه تقصیر متوجه مدیران این شرکت ها نیست، بخشی هم مربوط به سهامداران
می شود چون آنها می گویند ما درآمد کوتاه مدت می خواهیم. نتیجه اش این است
که به اقتصاد جهانی لطمه می زند. با گذشت 7سال از آغاز بحران مالی، هنوز
رشد اقتصادی به حدی که باید باشد، نرسیده است و احتمالا به زودی نمی رسد
برای اینکه سهامداران به دستیابی به سودهای خوب در کوتاه مدت فکر می کنند.
و... بیگ دیتا؟
الان همه جا صحبت از مدیریت داده های زیاد است و این موضوع آکادمیک هم
دنبال می شود. دانشجویانی که عملیات بیگ دیتا را انجام می دهند، فرصت های
کاری شان از همه رشته ها در امریکا بالاتر است و قبل از فارغ التحصیلی
دست کم پنج فرصت شغلی دارند. مساله فقط بزرگی داده ها نیست. پیش از بروز
این مساله، دانشمندان درباره رفتار سهامداران یا شرکت ها نظریه می دادند
اما آنها نمی دانستند که واقعا سهامداران براساس آن نظریه رفتار می کنند یا
نه؟ حالا بیگ دیتا آمده و می گویند ما نگاه می کنیم تا ببینیم مردم چطور
رفتار می کنند، آیا رفتارشان به نظریاتی که شما داده اید می خواند یا نه؟ و
این بیگ دیتا شرایطی را ایجاد کرده که ممکن است تحت آن شرایط یکسری مواد
درسی که به دانشجویان تدریس می شود، درست نباشد. یعنی تئوری های جدیدی که
براساس بیگ دیتا می آید، ممکن است با تئوری هایی که ما درس می دهیم مغایرت
داشته باشد. مثلا سرمایه گذار چگونه به ریسک واکنش نشان می دهد، آیا واکنشش
عوض می شود؟ بر چه اساسی؟ پیش از این، فرض این بوده که اگر قیمت پایین
بیاید و کیفیت بالا برود، مصرف عوض می شود، اما بیگ دیتا نشان داده که
عوامل مختلف زیادی در امر مصرف و خرید دخالت دارند مثلا دسترسی آسان تر به
کالا.
الان 30 تا 40درصد خرید در امریکا آنلاین است. وقتی چیزی را می خرید
به قدری از شما داده دارند که می توانند علایق و سلایق شما را حدس بزند و
براساس آن حدس به شما کالاهای مشابه معرفی و از شما سوال کنند که آیا به
این کالا هم علاقه دارید؟
فرض کنید کتابی را نوشته اید و دارد به فروش می رود و فکر می کردید که
مسایلی را تشریح کرده اید که خوانندگان کتاب به آن علاقه دارند، حالا اگر
این کتاب دیجیتایز شده باشد، وقتی کسی کتابی را می خواند زیر جمله یی را
های لایت می کند، آن های لایت به کسی که کتاب را نوشته، منتقل می شود؛
یعنی مشخص می شود که مصرف ک<
اتمام خبر